ml> ولادت امام زمان - چشمان منتظر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 ولادت امام زمان - چشمان منتظر

برخی کرامات حضرت

سه شنبه 87 خرداد 21 ساعت 11:30 صبح

1-شفاى پسر بچه فلج
 
یکى از اعضاى هیئت امناى مسجد مقدّس جمکران، که بیش از بیست سال است که توفیق خدمت به این مسجد را دارد، چنین نقل مى کند:
«دقیقاً خاطرم نیست که سال 51 بود یا 52. شب جمعه اى بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم. جلوى ایوان مسجد قدیمى، کنار مرحوم حاج ابوالقاسم ـ کارمند مسجد که داخل دکه مخصوص جمع آورى هدایا بود ـ نشسته بودم. نماز مغرب و عشا تمام شده بود و جمعیت کم و بیش مشرف مى شدند. ناگهان خانمى جلو آمد در حالى که دست دختر 12 ساله اش را گرفته بود و پسر بچه 9 ساله اى را هم در بغل داشت. نگاهى کردم و گفتم: بفرمایید! امرى داشتید؟
زن سلام کرد و بدون هیچ مقدمه اى گفت: من نذر کرده ام که اگر امام زمان(علیه السلام) امشب بچه ام را شفا دهد، پنج هزار تومان بدهم. حالا اول مى خواهم هزار تومان بدهم.
پرسیدم: آمدى که امتحان کنى؟
گفت: پس چه کنم؟
بلافاصله گفتم: نقدى معامله کن; با قاطعیت بگو این پنج هزار تومان را مى دهم و شفاى بچه ام را مى خواهم!
کمى فکر کرد و گفت: خیلى خب، قبوله. و بعد پنج هزار تومان را داد; قبض را گرفت و رفت.
آخر شب بود و من قضیه را به کلّى فراموش کرده بودم. خانمى را دیدم که دست پسر بچه و دخترش را گرفته بود و به طرف دکّه مى آمد. به نظرم رسید که قبلا دختر بچه را دیده ام، ولى چیزى یادم نیامد. زن شروع به دعا کردن نمود و تکرار مى کرد و مى گفت: حاج آقا! خدا به شما طول عمر بدهد! خدا ان شاءاللّه به شما توفیق بدهد!
پرسیدم: چى شده خانم؟
گفت: این بچه همان بچه اى است که وقتى اول شب خدمتتان آمدم بغلم بود. و بعد پاهاى کودک را نشان داد. کاملا خوب شده بود و آثارى از ضعف یا فلج در پسرک نبود.
زن سفارش کرد که شما را به خدا کسى نفهمد. گفتم: خانم! این اتفاقات براى ما غیر منتظره نیست. تقریباً همیشه از این جور معجزه ها را مى بینیم.
گفت: هفته دیگر ان شاءاللّه با پدرش مى آییم و گوسفندى هم مى آوریم. هفته بعد که آمدند، گوسفندى را ذبح کردند و خیلى اظهار تشکر نمودند. بچه را که دیدم، او را بغل کردم و بوسیدم.
   
2- شفاى سرطانى
  پیر مرد مى گوید:
«بیمارى من از یک سرماخوردگى ساده شروع شد; کمتر از 25 روز به قدرى حالم بد شد که در بیمارستان شهید مصطفى خمینى بسترى شدم. نمى توانستم غذا بخورم و پزشکان مرا به وسیله سِرم و دارو زنده نگه داشته بودند.
روزى یکى از فامیل ها به عیادتم آمد. او وقتى رفت، دیدم که سیدى بزرگوار وارد اتاق ما شد. اتاق سه تخته بود. آقا روبروى تخت من ایستاد و فرمود: چرا خوابیده اید؟
گفتم: بیمار هستم. قبلا مریض نبوده ام. چند روزى است که این طور شده ام. آقا فرمود: فردا بیا جمکران!
صبح، وقتى دکتر براى معاینه آمد، گفتم: نمى خواهم معاینه ام کنید! گفت: مسئولیت دارد. گفتم: خودم به عهده مى گیرم. اگر بمیرم، خودم مسئول خواهم بود، ولى من خوب شده ام. امام زمان(علیه السلام) مرا شفا داد. دکتر خندید و به شوخى گفت: امام زمان که در چاه است.
پرستار خواست سِرم مرا وصل کند که نگذاشتم. وقتى خانواده ام به دیدنم آمدند، گفتم: مرا حمام ببرید تا آماده رفتن به مسجد جمکران شوم!
قربانى اى تهیه کردم و به مسجد مشرف شدم. در بین راه مرتب توى سَرم مى زدم و آقا امام زمان(علیه السلام) را صدا مى کردم و از عنایت آن حضرت سپاسگزارى مى نمودم.
با این که مدتى بود که گویى یک تکه سنگ در شکم داشتم و میل به غذا نداشتم، امّا اشتهایم خوب شده و انگار سنگ از بین رفته بود. البته هنوز کمى در غذا خوردن مشکل دارم که امیدوارم امام زمان(علیه السلام)شفایم دهد».
  
3- شفاى مفلوج و سفارش به دعاى فرج
  یکى از خدمه جمکران مى گوید:
«یک روز قبل از عاشوراى حسینى در مسجد جمکران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسیار خلوت بود. ناگهان متوجه مردى شدم که بسیار هیجان زده بود و به هر یک از خدّام که مى رسید، آنها را بغل مى کرد و مى بوسید. جلو رفتم تا جریان را جویا شوم، امّا همین که به او رسیدم مرا نیز در آغوش کشید; مى بوسید و اشک مى ریخت. وقتى جریان را از او پرسیدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبیل تصادف کردم و فلج شدم. پاهایم از کار افتاد. هر شب به خدا و ائمه معصومین(علیهم السلام) متوسل مى شدم. امروز، همراه خانواده ام به مسجد آمدم. از ظهر به بعد حال خوشى داشتم; به آقا امام زمان(علیه السلام) متوسل بودم و از ایشان تقاضاى شفا مى کردم. نیم ساعت پیش، ناگهان متوجه شدم که مسجد، نورى عجیب و بوى خوشى دارد. به اطراف نگاه کردم و دیدم که مولا امیرالمؤمنین، امام حسین، قمر بنى هاشم و امام زمان(علیهم السلام) در مسجد حضور دارند. با دیدن آنها دست و پاى خود را گم کردم. و نمى دانستم چه کنم که امام زمان(علیه السلام) به من نگاه کرد و همان لحظه لطف ایشان شامل حالم شد و به من فرمود: شما خوب شدید! بروید و به دیگران بگویید که براى فرج من دعا کنند که ظهور ان شاءاللّه نزدیک است. بعد ادامه داد: امشب عزادارى خوب و مفصلى در این جا برقرار مى شود که ما هم حضور داریم».
 خادم مى گوید: «مردِ شفا گرفته یک انگشترى طلا به دفتر داد و با خوشحالى رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هیأتى از تبریز به جمکران آمد و به عزادارى و نوحه خوانى پرداختند. مجلس بسیار با حال و سوزناک بود. من همان لحظه به یاد حرف آن مرد افتادم».
   
4- شفاى مسموم در حال مرگ
  جوان مى گوید:
«به دلیل مسمومیّت، چند روزى در بیمارستان نمازى شیراز بى هوش بودم. پزشکان از مداواى من قطع امید کرده بودند. برادرم که در آن لحظات کنار تخت من بود، مى گفت: دیدم که خط صافى روى صفحه اى که نوار قلب را نشان مى داد، ظاهر شد.
او گریه مى کند و خود را روى من مى اندازد. دکترها او را از اتاق بیرون مى برند و دستگاه ها را از بدن من جمع مى کنند. آنها مى خواستند جنازه ام را تحویل دهند که ناگهان آثار حیات در من ظاهر مى شود: قلبم شروع به کار مى کند و فشار خون از 3 به 10 مى رسد. پزشکان سریعاً مرا براى دیالیز و تصفیه خون به بیمارستان سعدى و صحرایى مى برند. عقیده پزشکان بر این بود که اگر دیالیز هم مى شدم، باز هم معلوم نبود که زنده بمانم، اما من زنده شدم.
عمه ام که زن مؤمن و با تقوایى است و همیشه ائمه معصومین(علیهم السلام)را در خواب مى بیند و 79 سال هم سن دارد، موقعى که حال من خیلى بد بود و خبر مردن مرا برایش برده بودند، همان شب در خواب امام زمان(علیه السلام)را مى بیند که حضرت فرموده بودند: نترسید و ناراحت نباشید که ما شفاى جوان شما را از خدا خواسته ایم. خدا جوان شما را شفا خواهد داد.
عمه ام از خواب بیدار مى شود و بوى عطر آقا را استشمام مى کند و به افراد فامیل خبر شفاىِ مرا مى دهد. ابتدا همه او را مسخره مى کنند، ولى بالاخره معجزه به وقوع مى پیوندد. من نیز بعد از این معجزه براى قدردانى به مسجد جمکران مشرف شدم».
   
5- دعا براى فرزندار شدن
  مرد مى گوید:
«شانزده سال بود که ازدواج کرده بودم، ولى صاحب فرزند نمى شدم. مراجعه به دکترهاى متخصص و مصرف داروهاى متنوع، نتیجه اى نداد. پزشکان بر این عقیده بودند که من و همسرم سالم هستیم، اما علت بچه دار نشدن ما را تشخیص نمى دادند.
خلاصه، از همه جا ناامید شده و زندگى ما در سرازیرى سقوط بود. روزى یکى از دوستان به من گفت: کمتر به دکتر مراجعه کن! برو خدمت آقا امام زمان(علیه السلام) و از حضرت خواسته ات را طلب کن!
دل شکسته و امیدوار به مسجد جمکران مشرف شدم و بعد از خواندن نماز، متوسّل شدم. چند روزى نگذشت که حضرت واسطه فیض شده و خداوند هم یک فرزند پسر به من عنایت نمود که الحمدلله سالم است و حالش هم خوب است».
 
6-شفاى مجروح و معلول مغزى
  پدرِ کودک 5 ساله مى گوید:
«در اثر تصادف با اتومبیل، پسرم از دست، پا و جمجمعه مجروح شد. سه سال در بیمارستان فیروزگر و بیمارستان حضرت فاطمه(علیها السلام) در تهران تحت درمان بود. بعد از بهبودى سر پسرم، پزشکان نظر دادند که او 60% نقص عضو دارد; 30% مقاومت جمجمه در برابر عفونت و ضربات عفونى احتمالى ایجاد شده از دست رفته است، 10% هم در راه رفتن مشکل خواهد داشت و 20% قواى عقلى او از بین رفته است که در این موارد از دست هیچ کس کارى ساخته نیست و شما هم به دکترها مراجعه نکنید. چون سودى ندارد.
من به خدا و ائمه اطهار(علیهم السلام) متوسل شدم. در ایامى که فرزندم سالم بود، هر شب چهارشنبه و جمعه با هم به زیارت مى آمدیم. او را شب پنج شنبه که خلوت بود به مسجد جمکران آوردم تا شاید لطف خدا و آقا امام زمان(علیه السلام) شامل حال ما شود. من و پسرم به مسجد، کنار منبر رفتیم و من مشغول نماز خواندن شدم. ساعت 10 شب یک نفر که گویى از شهرستان آمده بود، غذا آورد و رفت. عده اى ساعت 40/10 دقیقه به مسجد مشرف شدند و بالاى سر پسرم دعا خواندند. تقریباً بعد از پانزده دقیقه که گذشت، دیدم که پسرم مهدى از جا پرید و خود را در بغل من انداخت و گفت: بابا من خوب شدم».
   
7-شفاى مجروح و معلول جنگى
  جوان مى گوید:
«8 سال پیش در جبهه حاج عمران در حمله هوایى عراق مجروح شدم. تقریباً از تمام بدن فلج شده بودم و توانایى حرکت نداشتم. شبى مادرم به منزل ما آمد و زخم زبانى به من زد که دلم را شکست و متوسل به آقا امام زمان(علیه السلام) شدم و گفتم: اى امام زمان! یا مرگ مرا برسان و یا شفایم را از خدا بخواه!
آن شب در خواب، امام زمان(علیه السلام) را دیدم که فرمود: من مسجدى به دست خود بنا کرده ام. بیا آن جا متوسل شو!» و در همان حال مسجد جمکران مورد نظرم بود.
صبح که از خواب برخاستم، نظرم عوض شد و با خود گفتم که سال آینده به مسجد جمکران مى روم. سپس به عیادت بیمارى در بیمارستان رفتم. شب، ساعت 12 که به منزل برگشتم، دیدم که منزل و کلیه اثاثیه ام در آتش سوخته است. بسیار ناراحت شدم. صبح از یکى از دوستان مبلغى قرض گرفتم و همان روز حرکت کردم و به مسجد جمکران آمدم. مدت 39 روز در مسجد جمکران ماندم و به آقا خدمت مى کردم تا این که شب چهلم که شب چهارشنبه و مصادف با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود، فرا رسید. خیلى خسته بودم و خواب مرا احاطه کرده بود. داخل یکى از کفشدارى ها رفته و خوابیدم. در خواب دیدم که حدود ساعت یک نیمه شب است و من در حیاط مسجد مشغول جمع کردن آشغال و زباله ها هستم که آقایى جلو آمد و فرمود: آقا سید! دارى نظافت مى کنى؟ بیا برویم داخل مسجد کمى حرف بزنیم!
قبول کردم و با او داخل مسجد شدیم. دیدم که چهار نفر دیگر هم آن جا هستند. نزدیک آنها نشستم. آقا فرمودند: آقا سید! مثل این که کسالتى دارى؟
گفتم: بله آقا. در جبهه مجروح شدم.
آقا با دست مبارک خود بر سر من کشید و فرمود: ان شاءاللّه خوب مى شوى. و بعد دستى به کمر و پایم کشید که در عالم خواب، بسیار راحت شدم. یکى از آن چهار نفر هم حضرت على(علیه السلام) بود با فرق خونین و دیگرى حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) بود، حضرت زهرا(علیها السلام) هم با پهلوى شکسته نفر سوم بود. و نفر چهارم حضرت معصومه(علیها السلام) بود که داشت گریه مى کرد.
پرسیدم: چرا حضرت معصومه(علیها السلام) گریه مى کند؟
امام زمان(علیه السلام) فرمود: او شکایت دارد که به حرم ایشان بى احترام مى کنند.
امام یک دانه خرما و قدرى آب به من داد و فرمود: بخور که فردا مى خواهى روزه بگیرى.
وقتى از خواب بیدار شدم دیگر از ترکش ها خبرى نبود و حالم خیلى خوب شده بود و راحت شده بودم».
  
8-زنده شدن دختر سه ساله
  اهل عربستان سعودى است و به مسجد جمکران آمده است. مى گوید:
«ما سنّى بودیم. اهل تسنن اسم حضرت فاطمه و زینب(علیهما السلام) را براى بچه ها خوب نمى دانند و عقیده دارند که هر بچه اى به این نام باشد به زودى مى میرد، امّا من همسرى داشتم که فاطمه نام داشت و در اولین زایمان هم دخترى به دنیا آورد. خانواده من اسم «حفصه» را براى او انتخاب کردند، ولى من زیر بار نرفتم و اسم فرزندم را هم فاطمه گذاشتم. بعد از سه سال فاطمه مریض شد. دخترم را خدمت قبر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)بردم و از ایشان شفا خواستم که الحمدللّه شفا دادند. بعد از برگشتن از نزد قبر حضرت رسول، دخترم خوابید. خوابش طولانى شد. هر چه صدایش کردیم، بیدار نشد. او را پیش دکتر بردیم که گفت: بچه مرده است. وقتى به دکتر دیگرى مراجعه کردیم، او هم همان جمله را گفت.
دخترم را به غسالخانه بردیم. بعد از چند دقیقه دیدم که او حرکت کرد و از من آب خواست. برایش آب آوردم. وقتى او را بغل کردم، گفت:
بابا! توى خواب دیدم که مردى پیش من ایستاده و دو رکعت نماز خواند. بعد از نماز دست مبارک خود را بر سر من کشید و گفت: بلند شو، شما زنده مى مانید و فعلا نمى میرید! و گفت که به بابایت بگو تا شیعه شوید.
آرى! این مسئله باعث شیعه شدن من شده است. حالا، براى تشکر و قدردانى از آقا امام زمان(علیه السلام) عازم ایران شدم و به مسجد جمکران آمدم».
   
9-شفاى سرطان
  مادر مى گوید:
«مدتى پیش غده سرطانى در زیر شکم پسرم، سعید که در مکانیکى کار مى کرد، به وجود آمد. بعد از مراجعه به کمیته امداد امام و معرفى به پزشکان تهران با پیشنهاد دکتر، غدّه را برداشتند و شیمى درمانى کردند، اما بعد از عمل، نتیجه اى عاید نشد و پسرم همیشه در ناراحتى و عذاب بود. شبى در منزل خود که در بلوچستان است به آقا امام زمان(علیه السلام) متوسل شدم و شفاى پسرم را از آقا خواستم. در همین حال دیدم که آقایى با عمّامه و ریش سفیدى که نور از صورت آن بزرگوار آشکار بود وارد منزل ما شد و آب خواست. وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند. سپس دست بر زمین گذاشت و دو دانه ریگ برداشت و آنها را قدرى مالش داد که به صورت دو عدد جواهر و دُرّ درآمد. بعد نگاهى به سعید کرد و فرمود: ان شاءاللّه سعید خوب مى شود.
او عصایى در دست داشت که از نور بود. خواستیم به عنوان تشکر پولى به ایشان بدهیم که قبول نکرد و بلافاصله تشریف برد و اثرى از ایشان ندیدم.
سعید را برداشتیم و به مسجد جمکران آوردیم. در شب چهارشنبه، ساعت 5/2 شب که مشغول نماز، دعا و توسل به آقا امام زمان(علیه السلام)بودیم، ناگهان سعید متوجه شد که نورى به طرف او مى آید. ابتدا وحشت کرد، ولى بعد کم کم ترس او برطرف شد پس از لحظه اى آن نور او را احاطه کرد در همین هنگام سلامتى خود را در به دست آورد و حالا اثرى از غدّه و جاى بخیه در بدن او وجود ندارد».
   
10-شفاى ضایعه نخاع کمر
 یکى از برادران روستاى جمکران مى گوید:
«سال ها پیش که به مسجد جمکران مشرف مى شدم از حاجى خلیل  چى که در آن زمان خادم مسجد جمکران بود، شنیده بودم که فردى به نام حسین آقا، مهندس برنامه و بودجه با هدایت آقاى حاج خلج قزوینى به مسجد جمکران مشرّف شده و شفا گرفته است. سال ها منتظر فرصت بودم که از نزدیک حاج خلج قزوینى را ببینم و جریان شفاى آن مهندس که ضایعه نخاع کمر داشت و شفا گرفته بود را بپرسم تا این که به عنوان معلم به قریه جمکران آمدم و ظهرها براى خواندن نماز به مسجد مى رفتم. یکى از روزها شنیدم که حاج خلج به مسجد تشریف آورده است. خدمت رسیدم و از ایشان خواستم که جریان را تعریف کند که گفت: روزى جلو  خانه حاجى خلیل در روستاى جمکران نشسته بودم. قبلا شنیده بودم که شخصى به نام حسین آقا از قسمت نخاع دچار ضایعه شده و براى معالجه حتى به خارج هم رفته بود، ولى همه او را جواب کرده بودند. آن روز او را دیدم و از او خواستم که چند روزى با هم باشیم و به مسجد جمکران مشرف شویم، امّا حسین آقا گفت: فایده اى ندارد. من به بهترین دکترها مراجعه کرده و جواب نشنیده ام.
من اصرار زیادى کردم. او پذیرفت. مدّت چهل روز با هم بودیم و به مسجد جمکران مشرف مى شدیم. روز چهلم به حسین آقا گفتم: مواظب باش که امروز، روز چهلم است. با هم به صحرا رفتیم. مدتى قدم زدیم و دوباره به مسجد برگشتیم. وارد مسجد که شدیم به حسین آقا گفتم: خسته ام مى روم اطاق بغل مسجد تا کمى بخوابم.
حسین آقا گفت: من هم مى روم نماز بخوانم.
مدتى در اتاق خوابیدم. ناگهان سر و صداى زیادى در مسجد پیچید و من از خواب بیدار شدم. بیرون آمدم و دیدم حسین آقا که قبلا کمرش ناراحت بود، سنگ بزرگى از لب چاه برداشت و پرتاب کرد و هیچ دردى در کمر احساس نکرد. به او گفتم: چه شده؟
گفت: در مسجد نماز امام زمان(علیه السلام) را مى خواندم. وقتى نمازم تمام شد، نشستم و آقا سیدى را پهلوى خود احساس کردم. ایشان دست خود را به پشت من کشید و فرمود: دردى در پشت تو نیست. و بعد فرمود: وقتى نماز امام زمان(علیه السلام) را خواندى، صلوات هم فرستادى؟
گفتم: خیر.
فرمود: بفرست.
من پیشانى به مهر گذاشتم و صلوات مى فرستادم. ناگهان به فکرم رسید که او مرا از کجا مى شناخت و ناراحتیم را از کجا مى دانست. سرم را از مهر برداشتم، امّا کسى را ندیدم و احساس کردم که هیچ ناراحتى ندارم».
   
11-شفاى بیمارى کلیه
  مادرى همراه فرزندش به واحد فرهنگى مسجد جمکران مراجعه نمود و اظهار داشت:
«فرزندم مدت هاى زیادى ناراحتى کلیه داشت. وقتى او را به دکتر نشان دادیم، گفت که کلیه فرزندم به طور مادرزادى کار نمى کند و عفونى شده است. او را سونوگرافى کردند و گفتند که کلیه باید از بدن جدا شود. عکس رنگى گرفتیم. در بیمارستان لبافى نژاد کمیسیون پزشکى تشکیل شد و همه نظر دادند که باید عمل شود.
ماه رمضان بود. شبى در خواب دیدم که قرار است فرزند مریضم را به اتاق عمل ببرند. من به آقاى دکتر مى گفتم که آقاى دکتر! بچه من خوب مى شود؟ دکتر در پاسخ گفت: خانم! همه چیز دست آقا امام زمان(علیه السلام)است.
وقتى دوباره به دکتر مراجعه کردم، قرار شد که یکبار دیگر سونوگرافى بگیرند. آزمایشات لازم انجام شد و تصمیم گرفتند تا بچه را به اتاق عمل ببرند. همان روز مطلع شدم که هیأتى از نازى آباد تهران به مسجد جمکران مى آید. گفتم: بگذارید قبل از سونوگرافى و آزمایش، بر اساس خوابى که دیده ام او را به مسجد جمکران ببرم.
همراه با هیأت به مسجد جمکران آمدم و فردا صبح مستقیماً به مرکز سونوگرافى رفتم. به آقا امام زمان(علیه السلام) عرض کردم که من از مسجد جمکران مى آیم، مرا ناامید نکنید!
وقتى سونوگرافى انجام شد، گفتند: این بچه هیچ ناراحتى ندارد. وقتى به دکتر مراجعه کردم، عکس هاى رنگى و سونوگرافى هاى قبل را با سونوگرافى جدید مقایسه کرد و گفت: دیگر هیچ عیب و ناراحتى در کلیه بچه وجود ندارد. بچه از دعاى امام زمان(علیه السلام) شفا گرفته است». 
  

 

نوشته شده توسط : منتظر ابا صالح

نظرات دیگران [ نظر]


او می آید

چهارشنبه 87 خرداد 8 ساعت 8:12 صبح

                                       او می آید

 

                                                

 

از ورای قرون، چون کوهی استوار از صبر ، بر اسبی راهوار از عزم می آید، ..... در دستان آسمانیش برای سرکوبی

 نا مردان شمشیر می خروشد ، و برای هدایت مردمان قرآن می درخشد ، می آید ، چو شهابی درخشان در تیره ترین شب بشریت ، می آید چو قامت بلند راستی در جنگل هراس انگیز ناراستیها ، ..... عمامه ی محمد(ص) بر سر ، پیراهن محمد(ص) در بر ، پای افزار محمد(ص) بر پا ، قر?ن محمد (ص) در سینه و شمشیر علی (ع) در دست ، با مهر زهرا و صبر حسن و شجاعت حسین و عبادت سجاد و علم باقر و صدق صادق و بردباری کاظم و رضای رضا و جود جواد و هدایت هادی و هیبت عسکری می آید ....

              سراپا نماد نبوت و ولایت است ، تمام پیامبران را در خویش دارد ، چون آدم آدمیت نو را بنیاد می نهد ، چون نوح با کوله بار صدها سال درد و ستم کشی بر پشت ، خدا را بر کافران می خواند ، چون ابراهیم ندای توحید در می دهد و بتها را سرنگون می کند ، چون موسی بر فرعونیان ستمگر می شورد ، چون عیسی  انسانیت مرده را زنده می کند و چونان محمد (ص) صلای فلاح عالمیان را بر می دارد .....

آیینه ی پرستش حق ازلی است آنچاه که به نماز می ایستد و طنین وحی پیامبران در گفتار او چون به موعظه می نشیند ، فریادش قرون را در می نوردد و شمشیر خشمش فرعونیان را برای ابد در هرم نابودی دفن می کند .

قیامش که همسنگ قیامت است قیامت دنیا را بر می انگیزد و ظهورش که مظهر دیانت است دین را بر جهان حکمفرما

می سازد ، دستانش که شاخه های پر بار درخت امامت است زمین را به آسمان پیوند می زند و گفتارس که قرین وحی خداست فرشتگان را به همسایگی انسان می خواند .....چون بر می خیزد ضلالت به خاک می افتد و چون سر بر می دارد هدایت می کند قیامت مسلخ تباهیاست و نامش مرگ نا مردمیها اغازش پایان جباران است و دوامش استمرار صلاح درستکاران غیبتش شب یلدای مشتاقان ستمدیده اوست و ظهورش صبح راستین محبان به جان رسیده او.............سیطره حکومت الله را باذن الله بر جهان تثبیت می کند و ژرفای معنای ناشناخته خلافت انسان را بر جهانیان اشکار می سازد وجودش ایت بزرگ خداست و غیبتش تفسیر غیب و ظهورش مبشر معاد و قیامتش تفسیر تعهد و جهاد و کلامش تاویل قران و نگاهش تموج دریای مهر پیامبران بر گمشدگان ... و سرانجام اوست که کاروان دین را به سر منزل مقصود می رساند و بر رسالت پیامبران و زحمات انان وصول و حصول می بخشد ....

 

 


نوشته شده توسط : منتظر ابا صالح

نظرات دیگران [ نظر]


چگونه یار واقعی امام زمان باشیم !!!!

یکشنبه 87 خرداد 5 ساعت 9:52 صبح

                        نمایش تصویر در وضیعت عادی

وقتی انسان حقیقتا منتظر کسی باشد تمام رفتار و سکناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر میهمان باشد حتما خانه را تمیز و مرتب می کند، وسایل پذیرایی را آماده می کند و با لباس مرتب و چهره ای شاداب در انتظار می ماند. چنین کسی می تواند ادعا کند که منتظر میهمان بوده است. اما کسی که نه خانه را مرتب کرده است و نه وسایل پذیرایی را آماده نموده است و نه لباس مرتب و تمیزی پوشیده است و نه اصلاً به فکر میهمان است اگر ادعا کند که در انتظارمیهمان بوده همه او را ریشخند خواهند کرد و بر گزافه گویی او خواهند خندید.
                   لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ            عشق بازان چنین مستحق هجرانند
بنابراین انتظار باید قبل از آنکه از ادعای انسان فهمیده می شود از رفتار و کردار او فهمیده شود. نمی توان هر کسی را که ادعای دوستی و ولایت امام زمان(عج) را دارد در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود. آری «مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطاربگوید».
با چنین توضیحی روشن است که یک منتظر واقعی امام زمان باید رفتارش به گونه ای باشد که هر لحظه منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد. یعنی در هر لحظه که این خبر را به او بدهند خوشحال شود و آماده باشد برای یاری امام زمان(عج) با مال و جان خویش جهاد نماید و خود را درراه آن حضرت فدا نماید. بنابراین یک منتظر واقعی اهل گناه و دلبستگی به دنیا نیست چرا که چنین کسی نمی تواند از وابستگی ها و دلبستگی ها و آلودگی ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان(ع) باشد.
با توجه به نکات ذکر شده می توان برخی وظایف منتظر امام زمان(ع) را چنین ذکر کرد:
1. اولین شرط انتظار؛ معرفت است تا انسان میهمان خود را نشناسد و از خصوصیات خوب او مطلع نباشد منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامی انسان در انتظار کسی می نشیند که او را خوب بشناسد اما اگر انسان کسی را نشناسد ولو بداند که آن شخص خواهد آمد برایش اهمیتی نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان هم چنین است. کسانی که آن حضرت را نمی شناسند مانند کفار و یا اهل ادیان دیگر، هرگز انتظار او را نمی کشند اما کسانی که او را می شناسند و ارزش او را می شناسند و مقام او رامی دانند منتظر او می مانند.
کسانی که امام زمان(عج) را نمی شناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند چنانچه در این حال بمیرند در حال جاهلیت از دنیا رفته اند. چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است» (بحارالانوار، ج 32، ص 331).
بنابراین اولین شرط انتظار، ایجاد معرفت در مورد امام زمان است و طبیعی است که هر مقدار معرفت انسان نسبت به امام زمان بیشتر باشد انسان ارزش او را بیشتر درک خواهد کرد و به عظمت او بیشتر پی خواهد برد و بیشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالی که افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت هرگز احساس تشنگی و عطش نسبت به وجود مقدس آن حضرت نخواهند داشت و بدین جهت از زمره منتظران او بیرون هستند. آری:
                وصل خورشید به شب پره اعمی نرسد             که در این آینه صاحب نظران حیرانند
البته شناخت امام زمان دو گونه است. اول، شناخت تاریخی وجود آن حضرت مانند اینکه امام دوازدهم است و تاریخ ولادتش در چه سالی است و مانند آن. اما گونه دیگر شناخت امام زمان(ع)، شناخت مقام نورانیت آن حضرت است که این شناخت کار هر کسینیست و ظرفیت و لیاقت زیادی می خواهد. و در حقیقت اصحاب خاص امام زمان(ع) کسانی هستند که آن حضرت را به مقام نورانیت شناخته اند برای آگاهی از مقام عظیم امامت رجوع به زیارت جامعه کبیره و تأمل در معانی عمیق و عجیب آن توصیه می شود.
همچنین خواندن کتب معتبری که در مورد امام زمان(ع) نوشته شده است می تواند انسان را تا حدی به مقام و عظمت امام زمان(ع) آشنا سازد.
2. محبت به امام زمان(ع)؛ وظیفه دیگری است که منتظران آن حضرت باید در خود ایجاد کنند و آن را افزایش دهند. بدیهی است که تا انسان از میهمان خویش خوشش نیاید و نسبت به او محبت نداشته باشد هر چند هم که او رابشناسد نمی تواند واقعا منتظر آمدن او باشد اگر انسان از میهمان خود بدش بیاید چگونه می تواند منتظر قدم او باشد و خود را برای پذیرایی از او آماده کند؟ پس تا محبت به امام زمان در وجود انسان شکل نگرفته و شعله ور نشده باشد نمی تواند به وظایف منتظران واقعی عمل نماید.محبت به امام زمان وظیفه ای است که پیامبر اکرم(ص) نیز به دستور خدا از ما خواسته است. آنجا که در قرآن کریم می فرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی» ؛ (شوری، آیه23).
3. ایجاد سنخیت با امام زمان(ع)؛ منتظران واقعی وضعیت روحی و فکری و عملی خود با به گونه ای سامان می دهند که سنخیت کاملی با امام زمان(ع) داشته باشند. آیا می توان منتظر قدوم کسی بود و با او مشابهت و سنخیت نداشت؟ آیا می توان محبت کسی را داشت اما با او هیچ سنخیت و مشابهتی نداشت؟ ایجاد سنخیت با امام زمان از طریق تقویت ایمان و تقوا و فضایل اخلاقی و درجات معنوی حاصل می شود. و تنها در این صورت است که می توان ادعای محبت به امام زمان را داشت. در صورتی که انسان رفتارش مطابق میل امام زمان باشد شعله محبت او در دلش زبانه خواهد کشید و عشق آن حضرت او را به فریاد خواهد آورد و دوری اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت.
طبیعی است که هر چقدر این سنخیت بیشتر باشد محبت آن حضرت به انسان بیشتر خواهد شد و محبت انسان نیز به آن حضرت افزون تر خواهد گشت.
4. ارتباط با منتظران دیگر؛ منتظر امام زمان می داند که برنامه آن حضرت یک برنامه جهانی است و باید یاوران زیادی داشته باشد تا حرکتش پیروز شود. بنابراین به فکر گسترش یاران و منتظران آن حضرت خواهد افتاد و باارتباط با آنها به تقویت روحیات ایمانی خود و دیگران خواهد پرداخت تا بر اساس تعاونوا علی البرّ و التقوی به کمک مؤمنان منتظر دیگر خود را آماده ظهور حضرت بنماید.
5. دعا برای تسریع در ظهور امام زمان(ع)؛ منتظر واقعی هر لحظه انتظار محبوب را می کشد و از خدا می خواهد که هر چه زودتر او را برساند بنابراین دعای فراوان برای فرج آن حضرت از وظایف همیشگی منتظرآن حضرتش می باشد. دعای برای تسریع در فرج امام زمان مورد توصیه آن حضرت نیز می باشد.
6. ارتباط با امام زمان(ع) به شکل های مختلف؛ اگر انسان منتظر محبوب خویش را نیابد سعی می کند عدم دوری محبوب خویش را از طریق دیگری مانند تلفن و نامه جبران نماید تا اگر به ملاقات او موفق نشده است لا اقل ارتباط ضعیفی با او داشته باشد. همچنین منتظر امام زمان وقتی موفق به زیارت آن حضرت نمی شود از طریق خواندن دعای ندبه، زیارت آل یاسین، دعای عهد که از طرف بزرگان بسیار توصیه شده است، و نیز از طریق رفتن به مسجد جمکران ارتباط خود را با آن حضرت حفظ می کند.
7. یاد فراوان حضرت؛ یاد کردن از محبوب عادت دیرینه منتظران عاشق است که چندی منتظر محبوب خویش هستند اما نتوانسته اند پس از مدتها انتظار او را ببینند و حال خود را لا اقل با یاد او و نام او آرام می کنند. به یاد آوردن امام عصر و عنایت او به شیعیان با ذکر احادیث، کرامات، مقام امام و عنایت امام به شیعیان وظیفه دیگری است که منتظران واقعی احساس می کنند و بدین طریق همواره نام و یاد آن حضرت را زنده نگه می دارند.
8. دادن صدقه برای سلامتی آن عزیز و یا حواله نمودن ثواب هایی برای آن حضرت
9. رفع شبهه و مبارزه با شبهه افکنان درباره وجود، طول عمر و آثار وجودی آن حضرت در بین منتظران.
10. امیدواری بر قیام و انقلاب آن یوسف زهرا(س) و امید دادن به دیگران
11. ایجاد آمادگی دائم رزمی برای ظهور حضرت چنانکه در روایت آمده است: «لیعدن احدکم لخروج القائم و لو سهما؛ هر یک از شما برای قیام قائم(عج)باید آماده گردد هر چند با تهیه یک تیر باشد» (بحارالانوار، ج 52، ص 366، ح 146).
منتظران و یاوران مصلح جهانی باید خود صالح باشند؛ بنابراین برای فراهم کردن زمینه ظهور حضرتشان، ما باید از خود آغاز کنیم و با اراده ای محکم، عزمی راسخ و برنامه ای دقیق به اصلاح افکار و اندیشه ها و نیز تغییر و اصلاح رفتار و کردارمان بپردازیم و با آگاهی ازوظایف عملی و گسترش شناخت خود از مبانی دینی و معرفتی، در راه تقویت بنیه اعتقادی و اخلاقی خویش، تلاش و کوشش کنیم. و در یک جمله با اجتناب از معاصی، لغزش ها و گناهان و انجام دادن واجبات و وظایف دینی ـ در هر محیطی که هستیم ـ به خودسازی اقدام کنیم و باتوبه از اعمال گذشته، قلب خویش را برای تجلّی نور الهی آماده سازیم. بنابراین گناهان گذشته ـ هر چند زیاد باشد ـ نمی تواند مانع مهمی در راه رشد و کمال و پیوستن به جرگه منتظران و یاوران واقعی امام زمان(عج) باشد. پس با توبه واقعی، می توان سیئات و بدی های گذشته را به حسنه و نیکی تبدیل کرد و به اصلاح گذشته همت گماشت.
قرآن راجع به حضرت مهدی(ع) و اصحاب ایشان می فرماید: «الدین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزکاه و آمرو بالمعروف و نَهوا عن المنکر؛ کسانی که اگر در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز را به پا داشته و زکات را [به مستحق [می بخشند و به معروف امر نموده و از منکر نهیمی کنند (حج، آیه 41).
امام باقر(ع) در تفسیر این آیه می فرماید: «این آیه برای آل محمد و مهدی(ع) و اصحاب او است».
در نتیجه اگر ما هم می خواهیم از اصحاب و یاران آن حضرت باشیم، باید به این امور اهتمام ورزیم. در این رابطه به راه کارهای زیر توجه فرمایید:
1. ارتباط معنوی خود را با خدای متعال تقویت کنید؛
2. نمازهای یومیه را در اول وقت و حتی المقدور به جماعت بخوانید؛
3. سعی کنید در نماز حضور قلب داشته باشید و همیشه خود را در محضر خداوند متعال بدانید؛
4. از هر گونه گناه و معصیتی اجتناب کنید؛
5. حجاب، متانت و وقار خود را کاملاً رعایت کنید؛
6. بدانید که هر هفته، نامه اعمال شما به حضور امام زمان(عج) عرضه می شود و مورد بررسی قرار می گیرد؛
7. اکنون که در دوران تحصیل علم هستید، بیشترین توجه خود را به درس و موفقیت تحصیلی داشته باشید؛
8. با مطالعه کتاب هایی که درباره امام زمان(ع)، آگاهی و شناخت خود را در این زمینه تعمیق و گسترش بخشید؛
9. برای اصلاح اوضاع فرهنگی دانشگاه، به تنهایی یا به کمک دیگر دانشجویان متدین و دلسوز و یا به کمک بعضی از تشکل های مذهبی دانشگاه، امر به معروف و نهی از منکر کنید و بدین وسیله جلو بعضی اعمال خلاف را بگیرید. در این راه نهراسید و خجالت هم نکشید؛زیرا خشنودی و رضایت امام زمان(ع)، در گسترش ارزش های دینی و اخلاقی و اجتناب از گناه و خلاف است.

امیدوارم بتونیم از یاران واقعی امام زمان (عج) باشیم.

 منبع:سایت پرسمان

 


نوشته شده توسط : منتظر ابا صالح

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >